2

پرده ی اول:
در خداحافظ سالار» همسر سردار همدانی میگوید و حمید حسام مینگارد که کار سوریه وقتی بالا میگرفت حاج حسین ما را صدا میکرد برویم سوریه! هر وقت امن و امان میشد ما را میفرستاد ایران! معترض میشدم که این چه وضعی است؟! وسطِ معرکه ما در سوریه باشیم و تا میخواهیم برویم درست و حسابی زیارت کنیم، ما را میفرستی ایران؟! جواب حاج حسین این بود که من زن و بچه ام را به رسم امام حسین ع می آورم وسط معرکه. وقتی امن و امان است که کاری با شما ندارم!

 

پرده ی صفر:
شهید مطهری مینویسد: آیا اگر حسین بن على علیه السلام عزیزانش را در مدینه مى‏ گذاشت، کسى متعرّض آنها مى‏ شد؟ ابداً. ولى اگر عزیزانش را به صحنه کربلا نمى ‏آورد و خودش تنها به شهادت مى ‏رسید، آیا ارزشى را که امروز پیدا کرده است پیدا مى‏کرد؟ ابداً. امام حسین علیه السلام کارى کرد که یک پاک باخته در راه خدا شود، یعنى عمل را به به منتهاى اوج خود برساند. دیگر چیزى باقى نگذاشت که در راه خدا نداده باشد.

 

تماشاگرِ دو پرده: 
من هنوز نفهمیدم این چه فهم و درایتی است که شهدا پیدا میکرده اند؟! از کجا پیدا میکردند؟! چطور میرسیدند؟! هان؟! 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها