34

1. فانتزی بازی که کار نوجوان ها نیست فقط. من هم فانتزی بازی میکنم. مثلا فانتزی من این است که با تمام خوبی هایی که نظام آموزشی فعلی دارد، طرح نظام آموزشی نویی دراندازم که در آن، نیاز محور اطلاعات را به خورد شخص بدهم. الان کلی اختلاف اقوال و شقوق و فروض مختلف تحویل میدهند که چه؟! حالا شما ندانید فلات ایران چند متر است، به جایی ضربه میخورد؟! این اطلاعات نیاز شماست؟! عوضش در نظام اموزشی باران، شما را پرت میکنیم در یک زمین، بی هیچ گوشی و امکانات و تکنولوژی. ماییم و بیل و مقداری تخم و ریشه گیاه و کمی جک و جانور. دو هفته در این زمین دست و پا میزنیم و هر انچه نیاز است را یاد میگیریم و یاد میدهیم. یاد میدهیم چطور باید کاشت، داشت، برداشت. یاد میدهیم چطور میشود تفریح کرد بدون تکنولوژی. یاد میدهیم که آدم های اطراف، آدمند! یاد میدهیم خدایی هست و نمازِ سر زمینی هم هست. یاد میدهیم که خواص آب چیست. یاد میدهیم چطور باید خورد و چه چیزهایی را باید خورد. یاد میدهیم . . اوه! چقدر چیز بدرد بخورد داریم که یاد بدهیم.

 

2. فکر کنم خیلی ها با اختلاف اقوال و فروض متعدده مطرح شده در کتب مشکل داشتند و اطلاعات آن ها را بیهوده میدانستند. خیلی ها این درد را فهمیده بودند. و شاید خیلی ها همین طرح نظام اموزشی باران را داشتند و دارند. اما همه این ها فانتزی است و فانتزی هم می ماند. در دنیای واقعی، ما با آدمهای زیادی رو به رو هستیم که حجم عظیمی از اطلاعات بدرد نخور را این بار نه به اجبار خانواده و سنت و حکومت، که به اختیار و با لذت خود به دست می آورند. رقص فلان بازیگر. دست و پای عجیب فلان کارگر. نحوه تولید چیپس از سیب زمینی. مرامِ این پسر چقدر لایک دارد؟! زبان نفهمی، بیماری مشترک انسان و حیوان است یا خیر؟!

 

3. باید فکر کرد که چه میشود انسان پا روی فانتزی های خودش میگذارد و درس عبرت نمیگیرد از مسیر اشتباهی که بارها رفته است؟!


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها