24

1. تو هم که همه اش عجله داری» وصفی است که برایم ذکر میکنند. یاد گرفته ام کار را مثل تمساح یک دفعه گاز بزنم و تحویل بدهم. ظریف کاری ببینم جیغ میکشم.

 

2. اگر نمیدانید بدانید که من دو شخص را در زندگانی دشمن میدارم که اولینش روانشناس ها هستند ولی چون جو افتاده بود و مفت بود، من هم رفتم پیش روانشناس که آزمون بدهم و شخصیتم را بشناسم. نصف ضربه هایی که در این اجتماع خوردم سر همین از روی جو جایی رفتن ها بود. سرِ جو رفتم آزمون دادم که ببینم چه شخصیتی دارم. با توجه به موضع انکار سنگینی که نسبت به این قشر زحمت کش داشتم و دارم، نشسته بودم تا شخصیتم را جایی اشتباه گزارش کند تا رنگ فلان که ذکرش در شان وبلاگ نیست را به سی و اندی سال زندگی اش بپاشم! وسط های گزارش شخصیتم فرمودند: اصلا اهل کارهای هنری نیستی و این در زندگی آینده ات مشکل ساز میشود و زنها اهل هنر هستند و تو محلی از اعراب برای هنر قائل نیستی و آدم بشو». من که آتو گیر آورده بودم گفتم: حاجی کجای کاری که شعر میگم»! حالا سر جمع سه تا غزل گفته بودم، آن هم با مدد کائنات، ولی خب آدم این جور وقتها نباید کم بیاورد. لحظه ای درنگ کرد و فرمود: بخاطر شخصیت پررویی است که داری و شعر گفتی که بگویی من هم بلد هستم شعر بگویم و جلوی بقیه کم نیاوری». انتظار این تحلیل را نداشتم. سر به جیب مراقبت فرو بردم و درنگ کردم در حرفش. شاید حرف بی جایی هم نزده بود.

 

3. برخی شخصیتها نمیدانم چرا انقدر ظریف کارند و یواش! یک خط میخواهد بنویسد یک روز طول میکشد. آرام. یواش. غذا که میخورد اول سفره را پهن میکند، بعد خرده نان های سفره را یک گوشه جمع میکند، بعد رو به قبله مینشیند، بعد غذا را بو میکند و بعد تعریف و تمجید میکند از غذا و بعد تشخیص میدهد که مزه تندی که حس کرده است مال چه چیزی است و از آشپز راجع به رمز موفقیت ش میپرسد و من؟! خب طبیعی است که تا او دارد غذا را بو میکند من غذا را تمام کرده ام و منتظر نشسته ام غذا تمام شود و ظرفها را بشورم یا بشویم، هر کدام که ادبی تر است. ما اینجا بی ادبی نداریم. 

 

4. و جالب اینجاست که همین شخصیتهای پاراگراف قبل را خیلی دوست دارم. نمیدانم چرا! همین یواش کار های ظریف را! همین ها که معمولا ساکتند و چرت و پرت های مرا با جان دل گوش میدهند و آخرش لبخند مونالیزا را تحویل میدهند. چند تا از این رفقا دارم؟! الله اعلم. حس میکنم بلاگرهای مورد علاقه ام هم این خصوصیت را دارند! سالی یک پست میگذارند ولی انقدر من حال میکنم که ایام قرنطینه است و مجبورم راجع به آن ها بنویسم. رفت و امد با اینها آرامش می آورد، به خلاف من که همیشه عجله دارم». مگه نه؟!

 

5. خواستم نام ببرم ولی خب! دست و پایم بسته است. 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها