26

1. قیاس اقترانی شکل اول را میچیند. الف ب است. ب ج است. الف ج است. عقل تصدیق میکند و به دست فرمان میدهد که به نتیجه عمل کند و در گوش مادر بزند»! دست با تعجب دل را نگاه میکند و کسب تکلیف میکند. دل، دلِ همراهی با فرمان عقل را ندارد و تقاضای بازبینی قیاس و مقدمات آن را دارد. عقل دوباره همان نتیجه را به خوردِ دل میدهد و دل، دل دل میکند که به فرمان عقل صحه بگذارد یا رد کند. نهایتا رد میکند. دعوای دل و عقل بالا میگیرد. دست بلاتکلیف می ماند. مجمع تشخیص مصلحت نظامی هم که نیست داوری کند. دعوا همینطور پرونده باز میماند.

 

2. چشم، میبیند و به دل چشمک میزند که گزینه مورد نظر است بنظرم»! و دل، با استحکامِ نظری که تا به حال در خود ندیده، داد میزند که بله عزیزم، من عاشق شدم» و درخواست کتبی به عقل میدهد که تدابیر لازم جهت وصال به معشوق مورد نظر را فراهم کند. عقل، از بالا به صحنه نگاه میکند. معشوقی را میبیند که از فضایل هیچ و از رذایل همه را دارد. عقل، عاقلانه شروع میکند به حرف زدن با دل، و دل؟! محکم سر جایش ایستاده که یا معشوق یا افسردگی میگیرم پدرت دربیاد». عقل زیر بار نمیرود. دل کوتاه نمی آید. مجمع تشخیص هم که نداریم، دعوا پرونده باز باقی ماند.

 

3. دعوای دل درست میگوید یا عقل؟!» همچنان بر روی میز وجودی انسان باز است. انسان به عقل و دل التماس میکند که یک جا این دعوا را کنار بگذارید، ولی مگر گوش میکنند؟! هر چند وقت یک بار، انسان به این پرونده باز نگاه میکند و همه اش درد میگیرد که در این دعوا چه کند؟! هر دفعه موضوعی پیش می آید و رای به نفع یکی صادر میشود و انسان به همان رای عمل میکند اما بعدا میبیند که ای داد بیداد! قاضیی رای اشتباه صادر کرده است و انسان خاک بر سر شده است. پس چه باید کرد؟! راه حلی هم در این دعوا داریم؟! اصلا معیاری برای داوری بین این دو موجود، وجود دارد؟! آیا امکان دارد که عقل و دل تطابق صد در صد با هم داشته باشند؟! چطور باید به سمت حل کردن این دعوا حرکت کنیم؟!

 

4. ما ها وقت فکر کردن به این سوالات را نداریم. کارهای مهم تر داریم. برویم به کارهای مهمتر برسیم عزیز جان.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها